فوضولی موقوف !!!

سرک کشیدن های گاه و بی گاه من به دفتر 50 باعث میشه  یک سری از خاطرات  که داشت کم کم تو ذهنم کم رنگ میشد دوباره رنگ و بوی حیات بگیره .

انگار تمام خاطرات اون روزها جلوی چشمات ردیف میشن !

عجب روزایی ! بعد از استخدام مژگان به عنوان کارمند که همونطور که گفته بودم تمام همسایه ها رو هم تحت تاثیر خودش قرار داده بود اتفاقات رنگارنگی رخ داد که از اونجایی که بر خدا این اتفاقات پوشیده نیست در نتیجه بر شما هم پوشیده نخواهد یود !

من که شیطنت دوران دبیرستان عجیب در وجودم رخنه کرده بود با خانم " ز " نقشه ای کشیدیدم تا فقط یه کم بخندیم خداییش فکر نمی کردیم کار تا این حد بیخ پیدا کنه !

همه چیز از یه حساسیت بی مورد شروع شد . حساسیت بیش از حد مژگان به جناب سعیدی ! البته این جناب سعیدی هم یه نمه مشکوک بود ! مثلا هر وقت می یومد دفتر فقط با من و خانم " ز " صحبت می کرد حتی اگر مژگان بیکار بود و مامشغول پاسخگویی به ارباب رجوع  بودیم باز صبر می کرد تا کار یکی از ما دونفر تموم بشه ومبادا سراغ مژگان بره !

همه ی این رفتار ها و یک سری اتفاقات دیگه که الان دقیقاَ یادم نیست باعث شد اون فکر احمقانه به ذهن من و خانم " ز " خطور کنه و اون این بود که ما به دروغ راز سر به مهری رو برای مژگان باز گو کنیم و اون چیزی نبود جز رفاقت خیالی من و جناب سعیدی هیچ وقت اون لحظه رو فراموش نمی کنم هنوز عکس العمل مژگان تو خاطرم تداعی میشه وقتی یاد اون روز می افتم!

اول ساکت شد و یکی دو دقیقه ای به من خیره شد بعد گفت مریم تو هم ؟؟‍!! از تو بعیده ! اونم با کی با این پسره یه لاقبا !! بعد رنگش پرید بعد عصبانی شد هر چند دقیقه یک بار هم به من میگفت جون مریم سر کارم یا راست میگی و من بیشعور با وقاحت تمام میگفتم دروغم چیه !!

به قدری طبیعی بازی کردم که خانم " ز " من رو کشید کنار و گفت نکنه واقعاَ خبری هست !!؟؟
اون روز تموم شد و فردا صبح خبری از مژگان نشد تا اینکه روز به نیمه رسید یکهو دیدیم مژگان خانم وارد شدند با رنگ پریده و صد البته بدون آرایش ! و اینجا  بود که ما  عجیب یکه خوردیم ! به قول خود مژگان که میگفت اگر رو به قبله هم باشه آرایش کردنش ترک نمیشه ! خوب تصور مژگان بدون آرایش هم بعید بود چه برسه به دیدنش ! اینجا بود که ما پی به عمق فاجعه بردیم البته یه حسنی هم داشت و اون اینکه ما کاملا پی بردیم که نخیر خبرهایی هم بوده که ما از آن بی اطلاع بودیم !!

حال همه ی این ها به کنار با فرض وجود رابطه 90 درصدی فی ما بین مژگان و جناب سعیدی بنده چطور می خواستم با این جناب سعیدی روبرو بشم از این پس خدا عالمه !!!
روبرو شدن به جهنم همه اش از این می ترسیدم این پسره به قول مژگان یه لاقبا فک کنه کی هست که ما همچین خالی بندی رو ردیف کردیم !

 

 


نتیجه اخلاقی : فضولی موقوف !!  



+ آپ کردن بعد از چند ماه لذتبخشه !