دردسر !

بعد از گذشت یک ماه کاملا به روال کاری دفتر آشنا شده بودم دیگه مثل روزهای اول نبود که مشتری هر سوالی از م می پرسید می گفتم از اون آقا بپرسید ، اون آقا ( همون جناب پسر همسایه ) هم یه چشم غره به من می رفت که چرا خودم بلد نیستم جواب بدم می فرستم پیش ایشون یکی نیست بهش بگه مگه خودت تو شکم مامانت اینارو یاد گرفتی خب بچه ها یادت دادن دیگه !!
اواسط دی ماه یک بخشنامه به کل دفاتر امور مشترکین ارسال شد مبنی بر طرح توزیع کالابرگ . با شرکت در اون جلسه که من به همراه همین جناب پسر همسایه حضور داشتیم و با توافق با جناب مسئول دفتر قرار شد در این طرح عذاب آور شرکت کنیم .
شروع طرح اول بهمن بود قبل از آغاز طرح هم چند جلسه ی آموزشی برامون ترتیب دادن که من و جناب پسر همسایه تو این جلسات شرکت می کردیم !دقیقا اولین جمله ایشون بعد از پایان هر جلسه این بود " من که نفهمیدم چی شد تو فهمیدی ؟!! "
خداییش خیلی حرمتش رو نگه می داشتم ( با اینکه از من کوچیکتر بود ) که فقط یه لبخند نه چندان ملیح تحویلش میدادم ! 
تو دومین روز توزیع بازرسین محترم برای نظارت تشریف فرما شدن . بنده خداها هر چی ایراد گرفتن من با لبخند جوابشون رو دادم ( خداییش آدم باید با روی خوش با مسائل برخورد داشته باشه )!!
به خاطر ترافیک بالای کاری اداره پست و طرح کالا برگ (همون کوپن خودمون ) من اصلا مرکز ( ما یعنی بچه های امور مشترکی بهش میگیم اداره ی موبایل ) نرفتم یعنی وقت نمی شد همه اش بین اداره ی پست و دفتر در رفت و آمد بودم ، به خاطر همین هیچ کدوم از همکاران و مسئولین اداره رو نمی شناختم و نزدیک بود همین امر کار دستمون بده !!
اواسط توزیع طرح فکر میکنم مربوط به خانوار های 3 نفره بود
حول و هوش ساعت 3 که ما خدود 250 کالابرگ توزیع کرده بودیم و کارمون تموم شده بود ( نمی دونید که چه کار پر زحمتی بود که !کارمند نبودیم که یک میرزا نویس پیشرفته بودیم !! حالا به این شغل شریف میرزا نویسی ازدحام جمعیت ، غر و لند و صدالبته ...( هیچی ولش کن ) رو هم اضافه کنید !!
خداییش آدم از پا در میاد ( اضافه کنید این مطلب رو که هنوز نهار هم نخورده بودیم ) که یک آقای اتو کشیده و نه چندان متشخص وارد دفتر شدن و از بنده قبض موبایل خواستن ،
_ شرمنده آقا صورتحساب های جدید هنوز نرسیده !
اینبار به سمت همکارم رفت و از ایشون میاندوره خواست ! ( از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون برای صدور میاندوره هیچ هزینه ای نباید بگیریم ولی هم دفتر ما و هم دفاتر دیگه بابت هر میاندوره 1000 تومان ناقابل از ملت می گرفتیم ) این همکار ما هم طبق روال عادی همین مبلغ رو به ایشون گفتن !
دوباره این آقا اومدن سمت من و گفتن که سیم کارتم سوخته لطفا برام تعویضش کنید !
_ بله حتما مدارک همراهتون هست ؟
+ چه مدارکی ؟
_ کپی و اصل سند ، کارت شناسایی و قبض آخر پرداختی و سیم کارت سوخته ! 
+ قبض که همراهم نیست سیم کارت هم دسترس نیست سند رو هم همراهم نیاوردم ولی خط به نام خودمه می تونید چک کنید ! هزینه اش هم هر چقدر باشه پرداخت می کنم !
والا باز از شما چرا پنهون باشه ما گیرایی مان به شدت ضعیف می باشد ولی در این یک مورد خاص دوزاریمان افتاد که ایشان بله ...
گفتم نه نمیشه آقا !
در این بین همکارم صورتحساب میاندوره رو آورد موقع پرداخت هزینه من گفتم هزینه ای نداره آقا !
با تعجب گفت ولی این خانم ؟؟!!
ایشون در جریان نیستن نیست تازه تشریف آوردن ( حالا بنده خدا سه ساله که کارمند همین دفتر و همسر برادر جناب مسئول دفتره !)

اینبار با جدیت گفت مسئول دفتر رو می تونم ببینم ؟! آقای ...
راهنماییشون کردم !!
من ... هستم از بخش نظارت بر دفاتر اداره ی موبایل و نشست از جرز دیوار هم ایراد گرفت بنده خدا حق هم داره خب نتونسته بود از ما آتو بگیره تموم امیدش به اون تخلف 1000 تومان میاندوره بود که ...

گیر میداد به چیزای الکی مثلا : چرا شما لباس متحد الشکل ندارین و هزارتا ایراد ریز و درشت دیگه خداییش این ایراد رو که گفت مسئول دفتر در کمال ... گفتن اداره ی موبایل و اداره ی پست به اون عظمت لباس متحدالشکل نداره میخواین ما داشته باشیم ؟!
خلاصه هر چه بود بخیر گذشت !!



+ 1 این جناب پسر همسایه این اعتقاد رو داشتن که به مردم بر اساس ظاهر شون باید جواب داد اگر یه آقا یا خانم شیک پوش رو نزدشون می فرستادم به گرمی استقبال می کردن !!

+ 2 خداییش این خنده های من هم حکایتی داره ، به وقتش !!

+ 3 خداییش برای هیچ یک از خدمات مربوط به همراه اول نباید هزینه ای گرفته بشه ! ( این رو میگم یه وقت پول از جیبتون ندید همه رو رو قبضتون محاسبه می کنن چند برابر !)

+ 4 هنوز هم چهره ی همکارم رو وقتی گفتم ایشون تازه کارن رو یادم نمیره !!

+ 5 بنده ی خدا جناب بازرس هر جا ایراد گرفت جناب مسئول دفتر با اعتماد به نفس خارق العاده اش توپ رو انداخت تو زمین ایشون !! موقع رفتن یه چیزی هم بدهکار شد !!


نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ http://iraneazad88.blogsky.com/

سلام عالی بود بیا به ما bbc فارسی سر بزن در ضمن اگه از مطالب خوشت آمد روی تبلیغات کلیک کن در ضمن اگه خواستی پولدار بشی خبرم کن تا یه سایت توپ که خودمم استفاده میکنم معرفی کنم از این کلیکی ها نیست.

پروین سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ق.ظ

من جای خانم -ز- بودم همونجا با جفت دستام خفت می کردم، دختره ی بی چشم و رو! :))
در مورد کارتون هم بسی جون میگیرد از آدم، یادته یه روز من و کاشتی جای خودت؟! :))

عین- جیم چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 ق.ظ http://www.taraqe.blogfa.com

نوشته هات به سبک گزارش نویسیه
روون مینویسی
از اشنائیت خوشحالم

سید جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://iran3yed.blogspot.com

سلام علیکم ! کی گفته من ترک کردم ؟ چون با گوشی میام حسش نیست نظر بدم ! چشام دراومد بسکه فونت نوشته هات ریزه ! فقط قسمت کالا برگ و خوندم !

سعید(زیر تیغ) پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ق.ظ

خوب خوب می بینم که به سلامتی اوضاع خوبه و واسه خودت حسابی داری رئیس دفتر می شی و اینا
ولی لباس متحد الشکل و بازرسی و اینا خودش داستانیه و آدم یه طوری می شه

سید پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام علیکم !
شما چرا آپ نمیکنی ؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد